چراغک / سهراب سپهری(سهراب سپهری)/مجموعه شعر شرق اندوه/به زمین
<nav dir="rtl" class="breadcrumb-nav"> <ul dir="rtl"> <li><a href="https://cheraghak.com">چراغک</a></li> <li><a href="?sohrab-sepehri">سهراب سپهری(سهراب سپهری)</a></li><li><a href="?sohrab-sepehri/sharghe_andooh">مجموعه شعر شرق اندوه</a></li><li><a href="?sohrab-sepehri/sharghe_andooh/be_zamin">به زمین</a></li> </ul> </nav>

به زمین

افتاد و چه پژواکی که شنید اهریمن

و چه لرزی که دوید از بن غم تا به بهشت

من در خویش، و کلاغی لب حوض

خاموشی. و یکی زمزمه ساز

تنه تاریکی، تبر نقره نور

و گوارایی بی گاه خطا بوی تباهی ها، گردش زیست

شب دانایی و جدا ماندم : کو سختی پیکرها

کو بوی زمین، چینه بی بعد پری ها

اینک باد. پنجره ام رفته به بی پایان

خونی ریخت. بر سینه من ریگ بیابان باد

چیزی گفت. و زمان ها بر کاج حیاط، همواره وزید و وزید

اینهم گل اندیشه، آنهم بت دوست

نی، که اگر بوی لجن می آید. آنهم غوک

که دهانش ابدیت خورده است

دیدار دگر. آری : روزن زیبای زمان

ترسید. دستم به زمین آمیخت

هستی لب آیینه نشست، خیره به من : غم نامیرا

دکلمه: بدون فایل صوتی

قالب شعر: نیمایی

وزن عروضی: ندارد

بحر: بدون وزن عروضی


دیدگاه مخاطبین