فریدون توئی؟! شادمانم که بخت
برآورد کامم بدیدار تو
فرورفته ام ای بس اندیشمند
به جوشنده گرداب گفتار تو
چه شبها! که بشکفته لبریز مهر
سرود تو در گوش خاموش من
چو بگشاده ام آتشین دست شوق
تهی بوده جایت در آغوش من
چه شبها، که بشکسته ام نیمخواب
سیه زلف آشفته بر دفترت
تگه، لنگ لنگان ودل، تشنه کام
به زیبنده اشعار جان پرورت
چه شبها! که نادیده، سرمست یاد
بجوشیده جان تو با جان من
سبک، سایه افکنده با رقص شمع
بشعر تو، انبوه مژگان من
فریدون توئی؟! وه چه نغز است و گرم
بکار هنر، طبع جادوی تو!
خوشا بخت آن خسته، کز تاب عشق
نهد شرمگین، سر بزانوی تو
فریدون منم آری... آن بسته نای
که خم گشته بردار هستی سرش
هنر، پرتو افشان چو زرینه تیر
فرو مانده، در نیلگون پیکرش
دکلمه: بدون فایل صوتی
قالب شعر: چهار پاره
وزن عروضی:
ثبت نشده
بحر: