چراغک / فریدون توللی(فریدون توللی)/مجموعه شعر نافه/زبان نگاه
<nav dir="rtl" class="breadcrumb-nav"> <ul dir="rtl"> <li><a href="https://cheraghak.com">چراغک</a></li> <li><a href="?fereydoon_tavalali">فریدون توللی(فریدون توللی)</a></li><li><a href="?fereydoon_tavalali/nafeh">مجموعه شعر نافه</a></li><li><a href="?fereydoon_tavalali/nafeh/zabane_negah">زبان نگاه</a></li> </ul> </nav>

زبان نگاه

در جامه ی شطرنجی زیباش

مستانه خرامید به سویم

نزدیکترک آمد و بشکفت

آن غنچه ی امید برویم

 

دیدم که در آن شادی خاموش

بس شکوه ی ناگفته بلب داشت

چشم سیهش چشمه ی غم بود

برق نگهش برقی تب داشت

 

بر دیده ی من دیده فرو بست

تا بشنود افسانه ی دل را

بیرون کشد از سینه ی من باز

آن راز فرو رفته بگل را

 

میریخت در آن پرسش پرمهر

بس سرزنش از موج نگاهش

میداد گران، کیفر دل را

بی آنکه بپرسد زگناهش

 

از تابش رشک آن گل رخسار

میسوخت به صد رنگ دلاویز

کوشای سخن بود و بهر بار

می بست پشیمان، لب پرهیز

 

خواندم ک مگر در دلش آرام 

ره یافته اندوه گمانی 

یا شک زده در گرمی پندار

برسردی من جسته نشانی

 

در هستی خود رفتم و او بود

پنهان شده در پیرهن من

او بود که با جان هوسناک

میسوخت چو شمعی به تن من

 

ناکرده گنه، خیره شدم گرم

بر شعله ی چشمان سیاهش

بس پوزش نالان که فشاندم

با سوز نگه پیش نگاهش

 

زد تکیه برآن نرده ی باریک

نیلوفر اندام،رها کرد

وان عقده که در خاطر من بود

با چشم نوازش همه وا کرد

 

بگرفتمش آن دست تب آلود

زد صاعقه در ملک وجودم

بوسیدم و لغزید برآن دست

رخشان و دوان اشک درودم

 

آعوش گشودم که کشم تنگ

آن پیکر سیمینه در آغوش 

بر گونه ی خود بفشرم از مهر

آن نرمی سوزان بناگوش

 

ماهردو براین تشنه که برخاست

از خلوت کاشانه صدائی

پیچید در آن گوشه ی خاموش

آرام و سبک،تک تک پائی

 

بدرود کنان ، دور شدم دور

تا دل نکشد پرده ز رازم

میرفتم و در حسرت دیدار

میسوخت سراپای نیازم

 

دکلمه: بدون فایل صوتی

قالب شعر: چهار پاره

وزن عروضی:

ثبت نشده

بحر:


دیدگاه مخاطبین