چراغک / فروغ‌الزمان فرخزاد(فروغ فرخزاد)/مجموعه شعر اسیر/دختر و بهار
<nav dir="rtl" class="breadcrumb-nav"> <ul dir="rtl"> <li><a href="https://cheraghak.com">چراغک</a></li> <li><a href="?foroogh-farrokhzad">فروغ‌الزمان فرخزاد(فروغ فرخزاد)</a></li><li><a href="?foroogh-farrokhzad/asir">مجموعه شعر اسیر</a></li><li><a href="?foroogh-farrokhzad/asir/dokhtaro_bahar">دختر و بهار</a></li> </ul> </nav>

دختر و بهار

دختر کنار پنجره تنها نشست و گفت

ای دختر بهار حسد می‌برم به تو

عطر و گل و ترانه و سرمستی ترا

با هر چه طالبی بخدا می‌خرم ز تو

 

بر شاخ نوجوان درختی شکوفه ای

با ناز می‌گشود دو چشمان بسته را

می‌شست کاکلی به لب آب نقره فام

آن بال‌های نازک زیبای خسته را

 

خورشید خنده کرد و ز امواج خنده اش

بر چهر روز روشنی دلکشی دوید

موجی سبک خزید و نسیمی به گوش او

رازی سرود و موج بنرمی از او رمید

 

خندید باغبان که سرانجام شد بهار

دیگر شکوفه کرده درختی که کاشتم

دختر شنید و گفت چه حاصل از این بهار

ای بس بهارها که بهاری نداشتم

 

خورشید تشنه کام در آنسوی آسمان

گوئی میان مجمری از خون نشسته بود

می‌رفت روز و خیره در اندیشه ئی غریب

دختر کنار پنجره محزون نشسته بود

دکلمه: بدون فایل صوتی

قالب شعر: چهار پاره

وزن عروضی:

ثبت نشده

بحر:


دیدگاه مخاطبین