چراغک / فروغ‌الزمان فرخزاد(فروغ فرخزاد)/مجموعه شعر عصیان/شعری برای تو
<nav dir="rtl" class="breadcrumb-nav"> <ul dir="rtl"> <li><a href="https://cheraghak.com">چراغک</a></li> <li><a href="?foroogh-farrokhzad">فروغ‌الزمان فرخزاد(فروغ فرخزاد)</a></li><li><a href="?foroogh-farrokhzad/osyan">مجموعه شعر عصیان</a></li><li><a href="?foroogh-farrokhzad/osyan/sheri_braye_to_forogh">شعری برای تو</a></li> </ul> </nav>

شعری برای تو

این شعر را برای تو می گویم

در یک غروب تشنه ی تابستان

در نیمه های این ره شوم آغاز

در کهنه گور این غم بی پایان

این آخرین ترانه لالایی ست

در پای گاهواره ی خواب تو

باشد که بانگ وحشی این فریاد

پیچد در آسمان شباب تو

بگذار سایه ی من سرگردان

از سایه ی تو ، دور و جدا باشد

روزی به هم رسیم که گر باشد

کس بین ما ، نه غیر خدا باشد

من تکیه داده ام به دری تاریک

پیشانی فشرده ز دردم را

می سایم از امید بر این در باز

انگشت های نازک و سردم را

آن داغ ننگ خورده که می خندید

بر طعنه های بیهده ، من بودم

گفتم : که بانگ هستی خود باشم

اما دریغ و درد که ( زن ) بودم

چشمان بی گناه تو چون لغزد

بر این کتاب درهم بی آغاز

عصیان ریشه دار زمان ها را

بینی شکفته در دل هر آواز

این جا ستاره ها همه خاموشند

این جا فرشته ها همه گریانند

این جا شکوفه های گل مریم

بی قدرتر ز خار بیابانند

این جا نشسته بر سر هر راهی

دیو دروغ و ننگ و ریا کاری

در آسمان تیره نمی بینم

نوری ز صبح روشن بیداری

بگذار تا دوباره شود لبریز

چشمان من ز دانه ی شبنم ها

رفتم ز خود که پرده براندازم

از چهر پاک حضرت مریم ها

بگسسته ام ز ساحل خوش نامی

در سینه ام ستاره ی توفان است

پروازگاه شعله ی خشم من

دردا ، فضای تیره ی زندان است

من تکیه داده ام به دری تاریک

پیشانی فشرده ز دردم را

می سایم از امید بر این در باز

انگشت های نازک و سردم را

با این گروه زاهد ظاهر ساز

دانم که این جدال نه آسان است

شهر من و تو ، طفلک شیرینم

دیری ست کاشیانه ی شیطان است

روزی رسد که چشم تو با حسرت

لغزد بر این ترانه ی درد آلود

جویی مرا درون سخن هایم

گویی به خود که مادر من او بود

 

دکلمه: بدون فایل صوتی

قالب شعر: نیمایی

وزن عروضی:

ثبت نشده

بحر:


دیدگاه مخاطبین