از جور چرخ کجروش، از دست بخت واژگون
دازم دل وچشمی عجب، اینجای غم آنجوی خون
دوش از تصادف، شیخ و من، بودیم در يك انجمن
کردیم از هر در سخن، او از جنان، من از جنون
از اشك خونین دلخوشم، وز آه دل منت کشم
دایم در آب و آتشم، هم از برون، هم از درون
می دید اگر خسرو چومن، رخسار آن شیرین دهن
می کند همچون کوهکن ، با نوك مژگان بیستون
در این طریق پر خطر ، گم گشته خضر راهبر
اودل تو چون سازی دگر، بی رهنما بی رهنمون
دکلمه: بدون فایل صوتی
قالب شعر: غزل
وزن عروضی:
ثبت نشده
بحر: