چراغک / علی اسفندیار(نیما یوشیج)/مجموعه شعر نیما یوشیج/غراب
<nav dir="rtl" class="breadcrumb-nav"> <ul dir="rtl"> <li><a href="https://cheraghak.com">چراغک</a></li> <li><a href="?nima-yooshij">علی اسفندیار(نیما یوشیج)</a></li><li><a href="?nima-yooshij/divan_nima_yooshij">مجموعه شعر نیما یوشیج</a></li><li><a href="?nima-yooshij/divan_nima_yooshij/gharab">غراب</a></li> </ul> </nav>

غراب

وقت غروب کز بر کهسار، 

آفتاب با رنگهای زرد غمش هست در حجاب،

تنها نشسته بر سر ساحل یکی غراب.

وز دور آبها

همرنگ آسمان شده اند و یکی بلوط

زرد از خزان،

کرده ست روی پارچه سنگی به سر سقوط.

زان نقظه های دور

پیداست نقطه ی سیهی.

این آدمی بود به رهی،

جویای گوشه ای که ز چشم کسان نهان،

با آن کند دمی غم پنهان دل بیان.

وقتی که یافت جای نهانی ز روی میل

چشم غراب خیره از امواج مثل سیل

بر سوی اوست دوخته بی هیچ اضطراب

کز آن گذرگهان

چه چیز می رسد، فرحی هست یا عذاب؟

یک چیز مثل هرچه که دیده ست دیده است.

خطی به چشم اوست که در ره کشیده است.

بنیادهای سوخته از دور

ابری به روی ساحل مهجور.

 

هر دو بهم نگاه در این لحظه می کنند

سر سوی هم ز ناحیه ی دور می کشند

این شکل یک غراب و سیاهی

و آن آدمی، هر آنچه که خواهی،

چون مایه ی غم است به چشمش غراب و زشت

عنوان او حکایت غم، رهزن بهشت.

بنشسته است تا که به غم، غم فزاید او

بر آستان غم به روی خلایق گشاید او.

ویران کند سراچه ی آن فکرها که هست.

فریاد می زند به لب از دور: ای غراب!

لیکن غراب

فازغ ز خشک و تر

بسته بر او نظر

بنشسته سرد و بی حرکت آنچنان بجای

و آن موجها عبوس می آیند و می روند.

چیزی نهفته است.

یک چیز می جوند.

                                                                مهر 1317

 

دکلمه: بدون فایل صوتی

قالب شعر: نیمایی

وزن عروضی:

ثبت نشده

بحر:


دیدگاه مخاطبین