یارم در آینه به رخ آرایشی بداد
و آمد مرا به گوشه ی ایوان خویش جست
برداشت همره و سوی صحرا روانه شد
آن دم که آن شقایق وحشی، ز کوه رُست.
بنشست بی مهارت و مست از غرور خود،
با من هر آنچه زد، همه زد لحن نادرست.
بیچاره را خبر ز نواهای من نبود.
هم نه خبر ز شیوه ی آن پنجه های سست.
آشفته شد که «این چه صدایی ست دلخراش!
تو کاینچنین نبودی، ای چنگ من، نخست!»
من گفتمش که «این نه صدای من است، من
خواندم بر آن نواخته ات، این صدای تست!»
آذر ماه 1308
دکلمه: بدون فایل صوتی
قالب شعر: چهار پاره
وزن عروضی:
ثبت نشده
بحر: