چراغک / فریدون مشیری(فریدون مشیری)/مجموعه شعر تشنه طوفان/چه پاییزی ست
<nav dir="rtl" class="breadcrumb-nav"> <ul dir="rtl"> <li><a href="https://cheraghak.com">چراغک</a></li> <li><a href="?fereydoon-moshiri">فریدون مشیری(فریدون مشیری)</a></li><li><a href="?fereydoon-moshiri/teshne_toofan">مجموعه شعر تشنه طوفان</a></li><li><a href="?fereydoon-moshiri/teshne_toofan/chepaeizist_moshiri">چه پاییزی ست</a></li> </ul> </nav>

چه پاییزی ست

نشسته زنگ جدايي به صفحه دل من

شكسته شاخه ي اميد و خانه خاموش است،

تنيده تار سيه ، عنكبوت نوميدي

فشرده پنجه و با روح من هم آغوش است،

 

ميان خانه ي ويرانه ي جواني من،

به هر طرف نگرم جاي پاي حرمان است

زبان گشوده شكاف شكنجه هاي فراق:

در آرزوي كسي سوختن نه آسان است!

 

به عشق روي تو دامن كشيدم از همه خلق

دريغ و درد كه دامن كشان گذر كردي

به اشك و آه دلي ناتوان نبخشودي

مرا به دام غم افكندي و سفر كردي

 

شرار عشق توام آنچنان گرفت به جان

كه نيمه راه بيابان شوق واماندم،

كشيد سيل حوادث به كام خويش مرا

تو بي خبر كه من از كاروان جدا ماندم

 

جهان به چشم من از عشق تو هميشه بهار،

به باغ خاطر شادم خزان نمي آمد!

نگاه گرم و نوازشگر تو چون امروز

چنين به جانب من سرگران نمي آمد،

 

کنار چشمه نوش تو تشنه جان دادن

به جان دوست که افسانه غم انگیزی ست

بهار عمر و بهار جوانی من بود،

همان زمان که تو گفتی به من: "چه پاییزی ست"

 

هنوز برگ تري از بهار عشق و شباب

به جاي مانده كه چشم و چراغ اين چمن است،

در اين خرابه در آغوش اين سكوت حزين

هنوز ياد تو سرمايه ي حيات من است.

دکلمه: بدون فایل صوتی

قالب شعر: چهار پاره

وزن عروضی:

ثبت نشده

بحر:


دیدگاه مخاطبین