آن که آيد ز دست دل به امان
وان که آيد ز دست جان به ستوه
گاه سر می نهد به سينه ي دشت
گاه رو می کند به دامن کوه
تا زند در پناه تنهایی،
دست در دامن شکيبایی
غافل از اين بود که تنهایی
سر نهادن به کوه و صحرا نيست
با طبيعت نشستنش هوس است
چون نکو بنگرند تنها نيست
ای دل من، بسان شمع بسوز
باز"تنها ميان جمع" بسوز
دکلمه: بدون فایل صوتی
قالب شعر: نیمایی
وزن عروضی:
ثبت نشده
بحر: