چراغک / فریدون مشیری(فریدون مشیری)/مجموعه شعر تشنه طوفان/تشنه
<nav dir="rtl" class="breadcrumb-nav"> <ul dir="rtl"> <li><a href="https://cheraghak.com">چراغک</a></li> <li><a href="?fereydoon-moshiri">فریدون مشیری(فریدون مشیری)</a></li><li><a href="?fereydoon-moshiri/teshne_toofan">مجموعه شعر تشنه طوفان</a></li><li><a href="?fereydoon-moshiri/teshne_toofan/teshneh_moshiri">تشنه</a></li> </ul> </nav>

تشنه

اژدهای "زمان" تشنه کام است 

می خورد هر نفس خون ما را،

ای خدا یک نفس یاری ام کن

تا خورم خون این اژدها را!

 

چشم بر زندگی وا نکرده،

می کند مرگ زورآزمایی!

رنگ صبح جوانی ندیده،

شام پیری کند خود نمایی،

 

سینه ها مدفن آرزوها

رنج و ناکامی از حد فزون شد،

ای بسا گل که نشکفته پژمرد

وی بسا می که ناخورده خون شد!

 

اژدهای "زمان" تشنه کام است

تشنه کامی که سیری ندارد،

کام این اژدها تر نگردد

گر فلک تا ابد خون ببارد!

 

تا که آیندگان را چه بخشد،

مانده رفتگان را به ما داد؛

تازه ها را پیاپی کهن کرد

کهنه ها را به باد فنا داد!

 

روزی آید که در پهنه دهر،

ذیحیاتی به غیر از خدا نیست!

اژدها همچنان تشنه کام است

زان که او تشنه جاودانی ست! 

دکلمه: بدون فایل صوتی

قالب شعر: چهار پاره

وزن عروضی:

ثبت نشده

بحر:


دیدگاه مخاطبین