چراغک / فریدون مشیری(فریدون مشیری)/مجموعه شعر تشنه طوفان/یاد
<nav dir="rtl" class="breadcrumb-nav"> <ul dir="rtl"> <li><a href="https://cheraghak.com">چراغک</a></li> <li><a href="?fereydoon-moshiri">فریدون مشیری(فریدون مشیری)</a></li><li><a href="?fereydoon-moshiri/teshne_toofan">مجموعه شعر تشنه طوفان</a></li><li><a href="?fereydoon-moshiri/teshne_toofan/yad_moshiri">یاد</a></li> </ul> </nav>

یاد

طوفان سهمناك به یغما گشود دست،

می كند و می ربود و می افكند و می شكست

 

لختی تگرگ مرگ فرو ریخت زان سپس

طوفان فرو نشست

 

 

بادی چنین مهیب نزیبد بهار را،

كز برگ و گل برهنه كند شاخسار را

در شعله های خشم بسوزاند این چنین

گل را و خار را

 

 

اكنون جمال باغ بسی محنت آور است،

غمگین تر از غروب غم انگیز آذر است!

بر چشم هر چه می نگرم، در عزای باغ،

از اشك غم تر است

 

 

آن سو بنفشه ها همه محزون و خسته اند

در موج سیل، تا به گریبان نشسته اند

لب های باز كرده به لبخند شوق را،

در خاك بسته اند!

 

 

آشفته زلف سنبل، افتاده نسترن،

لادن شكسته، یاس به گل خفته در چمن

گل ها، شكوفه ها بر خاك ریخته،

چون آرزوی من!

 

 

مادر كه مرد، سوخت بهار جوانی ام

خندید برق رنج به بی آشیانیم

هر جا گلی به خاك فتد، یاد می كنم:

از زندگانی ام!

 

دکلمه: بدون فایل صوتی

قالب شعر: چهار پاره

وزن عروضی:

ثبت نشده

بحر:


دیدگاه مخاطبین