چراغک / فریدون توللی(فریدون توللی)/مجموعه شعر شگرف/بعد پنجاه سال رنج و شکنج...
<nav dir="rtl" class="breadcrumb-nav"> <ul dir="rtl"> <li><a href="https://cheraghak.com">چراغک</a></li> <li><a href="?fereydoon_tavalali">فریدون توللی(فریدون توللی)</a></li><li><a href="?fereydoon_tavalali/shegerf">مجموعه شعر شگرف</a></li><li><a href="?fereydoon_tavalali/shegerf/bade_panjahsal_ranj_va_shekanj">بعد پنجاه سال رنج و شکنج...</a></li> </ul> </nav>

بعد پنجاه سال رنج و شکنج...

گر بدانستم، آنچه گفت و گذشت

به ندامت، عبید زاکانی

در خنیاگری زدم، همه عمر 

که نسوزم، درین پشیمانی!

به سر آغاز زندگی، نفسی

گرچه، من نیز، کودکی کردم

کودکی را، به سر نبرده، هنوز

رو، به دیوان رودکی کردم

شعر فردوسیم، به جذبه، ربود 

خاصه، در روزگار برنائی

تا، ز سعدی، شدم بلطف غزل

عاشقی، بیقرار و شیدائی!

پند خیام، اگر چه، در خم راه

رند سرمست باده نوشم کرد

دست حافظ، ربودم از دل موج

تا که آن حلقه ها، بگوشم کرد!

بر نظامی، زدم چو پنجه به شوق

کام تلخم، به نغمه، شیرین شد

مولوی، بر دلم، چو باده نشست

تا مرا، آشنای دیرین شد

باری، آن خسروان خرگه عشق

برگ برگم، چو غنچه، وا کردند

وآنگهم، با خروش بلبل مست

اندر آن بوستان، رها کردند

تا شدم، جرعه نوش جان سخن

شعله ور گشت نغمه، در خونم

بعد پنجاه سال، رنج و شکنج

به سخن گستری، فریدونم!

گرچه بردم مشقت، از همه رو

تا نهم، همچو دیگران، گنجی!

دستم آخر، به سیم و زر نرسید

که برآیم، به حل بغرنجی!

از پدر بود، هرچه خوردم و خورد

زن و فرزند آرزو سوزم

خانه، میراث اوست، ورنه هنوز

آن تهی دست محنت آموزم!

راست خواهی؟! ز ناسپاسی خلق

دلم، از دست زندگی، تنگ است

گر نبندی، دهان من، ز خروش

گویمت: تف به هرچه فرهنگ است!

این زمان کیستم؟! شکسته دلی

که به خلوت خزیده، با خاصان

پیش چشمش، نشسته بر سر گنج

همه خنیاگران و، رقاصان!

ایکه، خوانی حدیث محنت من

گر رسیدی، به نغمه پردازی

گو، دفی جوی و عنتری، که به عمر

با چنین پیشه، غرقه در نازی!

 

دکلمه: بدون فایل صوتی

قالب شعر: قطعه

وزن عروضی:

ثبت نشده

بحر:


دیدگاه مخاطبین