صبح است و، شسته نم نم شب، روی لاله را
وندر گلو، شکسته شباهنگ، ناله را
بادام پرشکوفه، به دیدار نو بهار
بیرون کشیده، مردم هفتاد ساله را
بر نسترن، ز تابش خورشید زرفشان
بنگر، کرشمه بازی الماس ژاله را
هر باغ و دشت و سبزه که بینی، از آن ماست
کردند اگر، بنام لئیمان، قباله را!
با ما، حدیث ناف و زنخدان مکن، که دل
نشناخت، در طریق هوس، چاه و چاله را
نازم به ماه روی تو ناز آفرین، که بیخت
بر عاج دوش و گردنت، این گرد هاله را!
روزی خوش است و، دست فریدون، بکام بخت
بگرفته، از خزینه ی هستی، حواله را
ای ساغرت بدست و، نگاهت ز عشوه، مست
لب بر لبم گذار و، رها کن پیاله را!
دکلمه: بدون فایل صوتی
قالب شعر: غزل
وزن عروضی:
ثبت نشده
بحر: