چراغک / فریدون توللی(فریدون توللی)/مجموعه شعر شگرف/به مادر کوچکم، رها
<nav dir="rtl" class="breadcrumb-nav"> <ul dir="rtl"> <li><a href="https://cheraghak.com">چراغک</a></li> <li><a href="?fereydoon_tavalali">فریدون توللی(فریدون توللی)</a></li><li><a href="?fereydoon_tavalali/shegerf">مجموعه شعر شگرف</a></li><li><a href="?fereydoon_tavalali/shegerf/be_madare_kuchakam_raha">به مادر کوچکم، رها</a></li> </ul> </nav>

به مادر کوچکم، رها

چه خوش آنکه باز بینم،بکنار خود رها را

که به پای او فشانم، سر و جان بی بها را

ز بنفشه زار مویش، همه بوی نافه خیزد

چو به شیب شانه ریزد، سر زلف دلربا را

چو ز پیش کس گریزد، بوی آن غزال وحشی

که به جایگاه شیران،نگرد نشان پا را

ز فروغ تابناکی، بود آنچنان، به پاکی

که به از دلش نیابی، دل هیچ پارسا را

نظر افکند به مردان، چو به ناز سرگردانی

نه نیاز بنده بیند، نه شکوه پادشا را

پدر است اگر که دارد، ببر از زمانه، یاری

که نهاده پیش عشقش، دل و جان مبتلا را

به دلم، ز مادری ها گل دوستی فشاند

چو خوراندم غذا را، چو گشایدم قبا را

نگذاردم، که تنها، به جهان، فسرده مانم

به من، آشکاره بخشد، چو پیمبران، خطا را

همه اوست، در وجودم، همه اوست، تار و پودم 

که یکی چو او ندیدم، که نماید این صفا را

هنر از هنر فشاند، چو بروی پرده، هردم

ز فسون خامه ریزد، همه نقش جانفزا را

خنک آنکه، روز پیری، به مراد گوشه گیری

فلک از وفا، به دستش، بسپارد این عصا را

ز خرام او، چگویم، که چو بگذرد، به سویم

شنود دل از خرامش، بم و زیر آشنا را

چو فسون چشم مستش، کشدم، به دلربائی

ز نگه، بر او فشانم، گل باغ بوسه ها را

نگداردم، ز یاری ز شکنج بی قراری

اگر از دلم، به زاری، شنود، خدا خدا را

به هوای او، فریدون شده دیده بان این ره

مگر، آن شکفته گلشن خبری دهد، صبا را

 

دکلمه: بدون فایل صوتی

قالب شعر: قصیده

وزن عروضی:

ثبت نشده

بحر:


دیدگاه مخاطبین