چراغک / فریدون توللی(فریدون توللی)/مجموعه شعر شگرف/دست در دست
<nav dir="rtl" class="breadcrumb-nav"> <ul dir="rtl"> <li><a href="https://cheraghak.com">چراغک</a></li> <li><a href="?fereydoon_tavalali">فریدون توللی(فریدون توللی)</a></li><li><a href="?fereydoon_tavalali/shegerf">مجموعه شعر شگرف</a></li><li><a href="?fereydoon_tavalali/shegerf/dast_dar_dast">دست در دست</a></li> </ul> </nav>

دست در دست

هوا سرد است و، دل پر درد و، شب خاموش و، من تنها

 

ترا میجویم، ای آغوش مهرت، رشک گلشن ها

 

چو دوری از برم، گوئی به چاهی تیره، در بندم

 

چو در هنگامه رستم ها، چو در شهنامه بیژن ها

 

سفر بگذار و بازآ، تا زگیسویت، بر افشانم

 

نسیم آسا، عبیری جانفزا، چون بوی لادن ها

 

چراغی نیمجانم گوئی، اندر شام هجرانت

 

که نوری زرد و لرزان، کاهدش هردم، ز روغن ها

 

خوشا آن ساعت، که باز آئی و، در کاشانه بنشینی

 

به نازی خوشتر از پروانه، بر گلبرگ سوسن ها

 

ز یکسو، خند خندان، لاله چینی به گلدان ها

 

ز یکسو، لغز لغزان، پرده ها گیری، ز روزن ها

 

حکایت از سفر گوئی، خبر پرسی، خبر گوئی

 

ز درد آلوده مردم ها، ز گرد آلوده برزن ها

 

مهینا! نازنینا! بی قرینا! ایکه یزدانت

 

به دلبندی، هزاران سرفرازی داده، بر زن ها

 

تو آن جفتی، که دل بی ماه رخسارت، درین گیتی

 

بود سرگشته کوری ناتوان، در پیش روشن ها!

 

ز مهرت، دخترانی دلربا، چون اختران، دارم

 

بدان نسرینه پیکرها، بدان سیمینه گردن ها

 

مرا، چون کودکی بی مادر، از خود، تا جدا کردی

 

زبیتابی، جهانی را بر آشفتم، به شیون ها

 

تو ز آن گیسو، کمندی بسته ای بر گردن، این دل را

 

که هرگز نگسلد، گر بگسلد پیوند آهن ها

 

اگر زارم، اگر پیرم، همان تیغم،همان تیرم

 

که با افسون چشمانت، گذر کردم ز جوشن ها

 

مرا با صد وفاداری، تو دلجوئی، تو غمخواری

 

هم اندر چنگ بیماری، هم اندر جنگ دشمن ها

 

به راه رندگی، تا دست در دست تو، می پویم

 

نیندیشم زشیطان ها، نپرهیزم ز رهزن ها

 

توئی تا یار و دمسازم، به دیگر کس نپردازم

 

که بر سیمرغ دل، دامی نباشد، مشت ارزن ها

 

غبار آسا، چو میرم، پیش درگاهت فردد آیم

 

گرم گردون گردان، استخوان کوبد، به هاون ها

 

ثنایت هرچه خوانم، نغمه ای باشد، ز دستان ها

 

سپاست هرچه گویم، خوشه ای باشد، ز خرمن ها

 

بیا، تا شبنم آسا،جان به مژگانت در آویزم

 

که بر دل قرص خورشیدی، بدان زرینه سوزن ها

 

فریدون را، نثاری گر بود، شعر است و، بس خوشتر

 

کزین الماس رخشان، بر فشاند بر تو، دامن ها

 

دکلمه: بدون فایل صوتی

قالب شعر: قصیده

وزن عروضی:

ثبت نشده

بحر:


دیدگاه مخاطبین