چراغک / فریدون توللی(فریدون توللی)/مجموعه شعر شگرف/فلاخن
<nav dir="rtl" class="breadcrumb-nav"> <ul dir="rtl"> <li><a href="https://cheraghak.com">چراغک</a></li> <li><a href="?fereydoon_tavalali">فریدون توللی(فریدون توللی)</a></li><li><a href="?fereydoon_tavalali/shegerf">مجموعه شعر شگرف</a></li><li><a href="?fereydoon_tavalali/shegerf/fakakhon_fereidoon">فلاخن</a></li> </ul> </nav>

فلاخن

افسانه ی حب الوطنش، دانه ی دام است

آن خواجه، که خور، بر در بیگانه، غلام است

در کاسه، شرابش همه، از خون مسیحاست

خوانی، که در آن، دست یهودا، به طعام است

گر، بر سر آن سینه رسد، این سر پرشور

صد سینه سخن، باتو، بیک بوسه، تمام است

فرصت طلبان، گوهر مردی، نفروشند

تا نغمه ی شمشیر شهامت، به نیام است 

از حاصل آن سوختنم، تجربه، این بود

هر پخته، که عشقش نکند وسوسه، خام است!

بر خرقه ی صد فرقه، زند وصله ی تزویر

آن رام خیانت، که قباپوش مرام است!.

دژخیم بلابین، که به صد عذر دمادم!

با جان تو، بازیگر آن، کهنه درام است!

قاموس بشر، واژه ی(پیکار) نخواهد

تا سیلی همسایه، به همسایه، سلام است!

گر مرگ تو، کوته نکند، دست تو، زین عمر

یاری، که خیانت نکند بر تو، کدام است؟!

بر پاکدلان، دامن آلوده، عجب نیست

با نعمت ننگی، که به از، نخوت نام است!

فریاد! که از گردش این کهنه فلاخن

سنگی، که خورد بر سرجم، بر سرجام است!

سرگیجه، به سرگین شکند، خواجه، بگلزار

تا سوسن آزاده، بر او، گند مشام است

ظلمی، که جهانی بکشد، بی غم تبعیض

از دیده ی خونین جگران، رحمت عام است!

بدکاره، جهان، جز بیکی چشم، نه بیند!

گر قاهره، نابود شود، نوبت شام است!

در غنچه ی گفتار دلاویز فریدون

عطری است، که افشانگر بس رلز و پیام است

 

دکلمه: بدون فایل صوتی

قالب شعر: قصیده

وزن عروضی:

ثبت نشده

بحر:


دیدگاه مخاطبین