چراغک / فریدون توللی(فریدون توللی)/مجموعه شعر شگرف/غم پاییز
<nav dir="rtl" class="breadcrumb-nav"> <ul dir="rtl"> <li><a href="https://cheraghak.com">چراغک</a></li> <li><a href="?fereydoon_tavalali">فریدون توللی(فریدون توللی)</a></li><li><a href="?fereydoon_tavalali/shegerf">مجموعه شعر شگرف</a></li><li><a href="?fereydoon_tavalali/shegerf/ghame_paiiz">غم پاییز</a></li> </ul> </nav>

غم پاییز

بباغ غمزده، آتش گرفت برگ چناران

کلاغ خسته، خبر میدهد، زریزش باران

غریو شیون زاغان دلفسرده برآمد 

بجای نغمه ی شیرین قمریان و هزاران

نثار بوسه کند، تند باد هرزه، دمادم 

به دشت و دامنه، بر گونه های سرخ اناران

به دوش کاج زمرد بتاج جنگل زیبا

خزیده، تاک خرامنده، همچو چنبر ماران!

صنوبر، از سر هر نارون، گذشته به قامت

چو نیزه های زر، از خود آهنین سواران

سپید و سرخ و زر اندود و زرد و سبز و سیه بین

کرشمه بازی پروانه، بر کبودی خاران

درون تارم زرینه باغ سوخته دامن

ستاده زاغ سیه جامه، همچو صومعه داران

فسرده جانی گلبرگ غنچه، بی نم شبنم 

چو داغ روزه بود، بر لبان روزه گزاران

به آب چشمه، زپرتاب سنگریزه، در افتد

هزار دایره، از پشت جست و خیز شکاران

کلاه برف شکوهمنده کوه سر به فلک بین 

که مانده بر سرش، از یاد روزگار بهاران

به زیر ابر نگین بار بامداد خزانی 

نشسته هدهدک، از طوق سینه، دانه شماران

خروش باد، به لرزنده برگ شاخه ی افرا 

خراج زر طلبد، از شکنج بی بر و باران

به رنگ رنگ خوش افتاده، عکس دلکش بستان 

به آب برکه، چو افسون نقش خامه نگاران

به خوشه خوشه ی انگور تازه بنگر و، بنگر

صفای چهره ی، بر چهره بر نشسته غباران

درین خزان، که بصد جلوه میبرد دل دانا

هلاک دیدن یاران رفته ام، چو خماران

دریغ و درد، کزان رفتگان، یکی نشتابد

به غمگساری ما بر دوش سینه دچاران

بیار باده، که با های های گریه، در افتم

بسان برگ خزانی، برین شکسته مزاران

رمیده دل، سر دیدار باغ و سبزه، ندارد

که جاودانه بود، داغ بیدلان و فگاران

مرا،بدامن پائیز داغدیده، رها کن

که مست باده ی مرگم کند، چو باده گساران

دلاورانه، بتازان سمند خسته فریدون

که از کنار تو، پیشی گرفت، هودج یاران

 

دکلمه: بدون فایل صوتی

قالب شعر: قصیده

وزن عروضی:

ثبت نشده

بحر:


دیدگاه مخاطبین