چراغک / فریدون توللی(فریدون توللی)/مجموعه شعر شگرف/هراس
<nav dir="rtl" class="breadcrumb-nav"> <ul dir="rtl"> <li><a href="https://cheraghak.com">چراغک</a></li> <li><a href="?fereydoon_tavalali">فریدون توللی(فریدون توللی)</a></li><li><a href="?fereydoon_tavalali/shegerf">مجموعه شعر شگرف</a></li><li><a href="?fereydoon_tavalali/shegerf/haras_fereidoon">هراس</a></li> </ul> </nav>

هراس

دل آزرده، از یار و از یاریم

رها کن، به گرداب بیزاریم

که خودکامه یاران خنجر به مشت

ز آهن دلی، کوفتندم به پشت

ریا بود، پیمان و پیوندشان

هم آن مهر و تیمار و لبخندشان

یکایک، چو بر دوش من، بر شدند

ز گردن فرازان کشور شدند

به کوبنده ی نیروی این چامه ها

گذشتند از مرز هنگامه ها!

دروغینه گفتار و، کردارشان

چنان خوش بر افروخت، بازارشان

که خفتند آسوده، بر گنج خویش 

مرا وا نهادند، با رنج خویش

شگفتا! که از دفتر باستان

زخردی، همیخواندم این داستان

که چون گشت ایوان، بر افراشته

شود نردبان نیز، برداشته!

کنون، ای سیه چشم فرخنده چهر

که سر مست نازی و، جویای مهر

گرم، خسته جان بینی از، یاوری

ببخشای و، کوتاه کن داوری

ترا دیگر از عشق من، سود نیست

ازین آتشت، بهره جز دود نیست

بمن بر، بسی روزگاران گذشت

سمندم، ز دشت بهاران گذشت

جوانی تبه گشت و، بر نائیم

فرو کاست، آن شور شیدائیم

ره از نیمه بگذشت و، بیراه شد

چهل نیز، در کام پنجاه شد

جهان گشت، یکباره برمن درشت

در افکند، کوبنده چرخم، به مشت

کنون کیستم؟ مرد فرسوده ای

کهن پیکری، استخوان سوده ای!

ز دیدار نامردمان، در شکنج

به کنجی در افتاده، چون کوه رنج

غم آلوده رخسار و، کافور موی

سبک خشم و بیزار و پرخاشجوی!

کج اندیش و دلتنگ و سرکوفته

ز ناباوری ها، برآشوفته!

خروشان و، جوشان و، آتش زبان

گریزنده، از مهر هر مهربان!

بدین واپسین روز اهریمنی

که لرزانم، از هول نا ایمنی

کجا، یا تو برنای فرخنده چهر

توانم بگرمی، زدن لاف مهر

تو نیز، ای دل افروز هنگامه دوست

که رویت بهشت است و خویت نکوست

گرانمایه مهرب، که پیوسته ای

نه بر من، که بر شعر من بسته ای

فریدون بمرگ اندر آید سرش

ولی جاودانی بود، دفترش

 

دکلمه: بدون فایل صوتی

قالب شعر: مثنوی

وزن عروضی:

ثبت نشده

بحر:


دیدگاه مخاطبین