چراغک / فریدون توللی(فریدون توللی)/مجموعه شعر شگرف/کرشمه ی بهار
<nav dir="rtl" class="breadcrumb-nav"> <ul dir="rtl"> <li><a href="https://cheraghak.com">چراغک</a></li> <li><a href="?fereydoon_tavalali">فریدون توللی(فریدون توللی)</a></li><li><a href="?fereydoon_tavalali/shegerf">مجموعه شعر شگرف</a></li><li><a href="?fereydoon_tavalali/shegerf/kereshme_bahar">کرشمه ی بهار</a></li> </ul> </nav>

کرشمه ی بهار

نارنینا، خیز و در فیروزه گون دریا نگر

موج خشم آلود سیمین دست چابک پا نگر

سبز جنگل را، به رنگین جامه، بر دریا کنار

خفته در آغوش آن کهسار گردون سا نگر

شسته را نارنج رخشان برگ باران دیده را 

شاخ مروارید بر دست، از شکفتن ها نگر

چای بن را، در کبودی های ناز آلود مه

مهره سان، بر نرد نردان ناپیدا نگر

بر نگارین دشت مخمل پوش ناپیدا کران

رود را، چون اژدری پیچنده، ره پیما نگر

چون زمرد گونه پیکانی، که بارد از سپهر

سرو را، بر قله، در آن شام خون پالا نگر

کاج بن را، موبمو پیوسته، چون صورتگران

خامه گر، زان رنگ خوش، بر پرده ی مینا نگر

در افق، رنگین کمان را، با هزاران تبر زرد

بر ستیغ کوه جنگل پوش دیو آسا نگر

در بنفشی تیره، کز هر بیشه خیزد، همچو دود

اردکان را، پر فشان، بر دشت پر غوغا نگر

در خرامان شاخ دامنگیر آن زیبا تمشک

دانه ها از لعل خوش، بر خنجر برا نگر

دست سوسن را، به دست نرگس پر غنچه بین

زلف سنبل را، به دوش زنبق بویا نگر

از نشست مرغکان، آن شاخ ناز آلوده را

لرز لرزان، بر فراز سبزه، گل پیرا نگر

آبشاران را، ز برفستان بس نیلینه کوه

هر زمان گیسو فشان، بر سینه ی خارا نگر

آتشین خورشید زیبا روی زرین پنجه را 

با هزاران جلوه، در آئینه ی دریا نگر

اژدها، در دست غران دیو زنگی چهره بین 

آذرخش، از ابر گوهربار هول آوا نگر

گر نه گلچینی، درین گلزار رویا خیز عشق

نسترن را، پرفشان، بر دشت مشک اندا نگر

ورنه نقاشی، درین بستان سرتا پا بهشت

پرده ها، از کار آن نقاش بی همتا نگر

کبک را، مستانه بین در بوته زاران، در خروش

چنبر آسا، طوق گل، بر گردن درنا نگر

تپه را، برجسته، چون پستان زیبا دختران

کز فسون، چشمک زند در جامه ی دیبا نگر

دره را، از لاله، چون دامان دست افشان بزم

کز فروغ شمع، آتش گیردش بالا نگر

ماهیان را،در زلال چشمه ساران، رنگ رنگ

با درخشان پیکر، از پایاب آن ژرفا نگر

بلبلان را، نغمه خوان بر سرخ گل، از شور عشق

با خروشان بانگ مهر افروز آتش زا نگر

ای رخت زیباتر از رخسار این خرم بهشت

زشت خوئی را، کنون بگذارو، در زیبا نگر

ترسم ای آرام جان، برما نبخشد روزگار

تا به فرصت می رسد دستت، بحال ما نگر

نو بهاران، خواند اندر گوش جانت، نرم نرم

کای به رخ چون روز روشن، در شب یلدا نگر

یعنی ای آرام جان، تا بر فریدون مهلت است

اندکی در کار این دلداده ی شیدا نگر

بوسه ای بر بخش و، جانش نرم نرمک تازه کنر نداری شور عشق، از دیده ی سودا نگر!

دربها، جان بخشمت، ورجان نمی ارزد بهیچ

از خریداری، مرا در چامه ی شیوا نگر

تا گل رویت توان چیدن، ز گلچین غم مدار

ورنه گویم، خیز و در آئینه فردا نگر!

لعل میگون را، زبخت خفته، بی خواهنده بین

چین گیسو را، ز عمر رفته، بر سیما نگر!

بر تو رسوا شد فریدون، ای ز رسوائی به رنج

لختی اندر کار این رسوای بی پروا نگر

 

دکلمه: بدون فایل صوتی

قالب شعر: قصیده

وزن عروضی:

ثبت نشده

بحر:


دیدگاه مخاطبین