چراغک / فریدون توللی(فریدون توللی)/مجموعه شعر شگرف/رنج سکوت
<nav dir="rtl" class="breadcrumb-nav"> <ul dir="rtl"> <li><a href="https://cheraghak.com">چراغک</a></li> <li><a href="?fereydoon_tavalali">فریدون توللی(فریدون توللی)</a></li><li><a href="?fereydoon_tavalali/shegerf">مجموعه شعر شگرف</a></li><li><a href="?fereydoon_tavalali/shegerf/ranje_sokut">رنج سکوت</a></li> </ul> </nav>

رنج سکوت

نتوانم، زدن آسوده، به کنجی، تفسی

که ز هر کوشه، کمین کرده به راهم، عسسی

همه خاموش و، هزار اشتر گنجینه به پشت 

گذران، از دل این دشت بلا، بی جرسی!

هوسی داشت دلم روزی و، با مرگ امید

نه دلی ماند درین سینه، نه شور هوسی

ز درون، تاب کمند است و، برون تار پرند

که بر این دام افسون، خرده نگیرد مگسی!

مخور، از گندم این مزرعه، ای مرغک خام

که ترا، سرب فروزان، فکند با عدسی

سخن، از رخنه ی دیوار، بدر می نشود 

مگر آن یار سخن چین، برد از پیش و پسی

سزد، ار شعله بجانت زند، آن مالک باغ 

که تو افتاده، به چشمش، بتر از خار و خسی

دل افتاده به زندان وفا، داند و بس

که فلک، بهر دو رویان، نشناسد قفسی

من و تنهائی و، این رنج گرانبار سکوت

که امیدی، نتوان داشت، به فریاد رسی

زیهود، آنچه کشد، مسلم نا دیده ستیز 

بود، از آتش سوزنده ی موسی، قبسی!

مگر، اندوه فریدون، به می از دل برود

که کسی نیست، درین غمکده، غمخوارکی

 

دکلمه: بدون فایل صوتی

قالب شعر: غزل

وزن عروضی:

ثبت نشده

بحر:


دیدگاه مخاطبین