چراغک / فریدون توللی(فریدون توللی)/مجموعه شعر شگرف/شعر من...
<nav dir="rtl" class="breadcrumb-nav"> <ul dir="rtl"> <li><a href="https://cheraghak.com">چراغک</a></li> <li><a href="?fereydoon_tavalali">فریدون توللی(فریدون توللی)</a></li><li><a href="?fereydoon_tavalali/shegerf">مجموعه شعر شگرف</a></li><li><a href="?fereydoon_tavalali/shegerf/shere_man_fereidoon">شعر من...</a></li> </ul> </nav>

شعر من...

عرضه کردم، گوهری ارزنده، بر گوهر شناسی

گفت: این الماس رخشان، در جهان همتا ندارد

جاهلی را نیز، آن گوهر بدست افتاد و گفتا

سنگ بیقدر است و، کس سودی ازین سودا ندارد

شعر من، بر کامگاران، تا ابد ناخوانده خوشتر

گل چه بوید؟! آنکه با گل، شامه ای بویا ندارد

راست خواهی؟ عامه هم ز آن چامه، طرفی برنبندد

ز آنکه با ذوقی که دارد، دانشی والا ندارد

شعر من، گنجی است اندرخورد غواصان خاصان

گنج مروارید و مرجانی، که هر دریا ندارد

کهنه پردازی کنم یا تو نو سرائی، جاودانم

مرد دوران، تکیه بر امروز و بر فردا ندارد

درد مردم را، دوبیتی های مردم باز گوید

حاجتی، بر گفت شیادان جغد آوا ندارد

مدح مداحان،،یه شاهان نیز باری دلکش افتد

گرچه دیوانی که پر شد، مصرعی شیوا ندارد

«موج نو» خود نیز هذیان است و، این فرزند شیطان

چون جنینی نارسا، بودی درین دنیا ندارد

من، نه زین دستم نه ز آن دستم، که سالو سانه گویم

توده بی نان است و سلطان یار مه سیما ندارد

شعر من، باغی است عطر فشان، کزین دوزخ که بینی

هرکه بگریزد، بهشتی خوشتر از آنجا ندارد

اندرین بازار بی کالا، من آن گوهر فروشم

کان سفالین کاسه، و آن ابریق نازیبا ندارد

مشتری، بر من بجوشد یا نجوشد، گنج شعرم

تابشی دارد،،که چرخ از گشت اخترها ندارد

گو نخواند شعر من خواننده،؛با گلبانگ شادی

گفت شیرین، حاجتی بر هی هی و هی ها ندارد

با فریدون، آشناتر شو، درین شش روز هستی

تا که دریابی، که از گفتار حق، پروا ندارد

 

دکلمه: بدون فایل صوتی

قالب شعر: قطعه

وزن عروضی:

ثبت نشده

بحر:


دیدگاه مخاطبین