حریف مصطبه، آخر بما کلک زد و رفت
بر آن یقین گرانمایه، داغ شک زد و رفت
هزار ریشه، به گل داشتم، به گلشن او
گرفت تیشه و، بنیاد یک به یک زد و رفت
صدف، به حسرت یک قطره، تشنه کام نیاز
به سبزه، ابر سبکسایه، نم نمک زد و رفت
سرود سینه من داشت گوئیا، به خروش
لبی که کودک چوپان، به نی لبک زد و رفت
من از شکنج رفیقان، مسیح خونجگرم
که از صلیب ستم، پای بر فلک زد و رفت
نشانه گیر فسونکار من، ز پشت سمند
بتاخت بر من و، جانم به تاز و تک، زد و رفت
فریب صدث یهودا مخور، که از سر خوان
هزار بوسه، بر آن دست بی نمک، زد و رفت
گداخت جان فریدون، به بوته چون زرناب
که بر ارادت بد گوهران، محک زد و رفت
دکلمه: بدون فایل صوتی
قالب شعر: غزل
وزن عروضی:
ثبت نشده
بحر: