چراغک / فریدون توللی(فریدون توللی)/مجموعه شعر شگرف/زندگانی
<nav dir="rtl" class="breadcrumb-nav"> <ul dir="rtl"> <li><a href="https://cheraghak.com">چراغک</a></li> <li><a href="?fereydoon_tavalali">فریدون توللی(فریدون توللی)</a></li><li><a href="?fereydoon_tavalali/shegerf">مجموعه شعر شگرف</a></li><li><a href="?fereydoon_tavalali/shegerf/zendegani_fereidoon">زندگانی</a></li> </ul> </nav>

زندگانی

زندگانی چیست؟ بر دیوار حیرت سر زدن

غوطه ور در گرداب این دریای پهناور زدن

هرگز از دهلیز وحشت خیز این روئین حصار

پاسخی نشنیدن، اما، حلقه ها بر در زدن

ناکسان را، رنج بیجا بردن، اندر پرورش

خاره با دندان شکستن، مشت بر نشتر زدن

از خدا، نقشی ندیدن، جز آلود وهم

لرز لرزان، دست بر دامان پیغمبر زدن

نیکبختی را، درین غمخانه، بسپردن بخاک

پس قدم در جستنش، بر بام هفت اختر زدن

تا برآساید، دل از آزار بی فرجام خلق

دم به افیون بر نهادن، بوسه بر ساغر زدن

رنج یکتائی، گران تر کردن، از پیوند جفت

تیغ نفرین، گاه بر سر، گاه بر همسر زدن

دیو را، همچو سلیمان، سجده بردن از هراس

وز نهیبش، بوسه برانگشت و انگشتر زدن

تخت جم را، یادگاری خواندن، از دارای پاک

وندر آن آئینه، بر آئین اسکندر زدن!

دانه بگرفتن، به نامردی، ز موری ناتوان

لاف مردی، لیک، بر خامان خوشباور زدن

دیو را، در خانه از دیوانگی خواندن، بمهر

دوست را، بر شانه، از بیگانگی، خنجر زدن

رشکمند، از کامیابیهای هر فرخنده روز 

دست کین، در کار بس نیرنگ شرم آور زدن

مرگ را، بردر، به چشمی خونفشان دیدن، مدام

و ندرین هنگامه، خود را بر د  دیگر زدن!

سر نهادن سوی دشت، از دست نادان تر ز خویش

آتش اندر جان بی سامان غم پرور زدن

پیر صنعان گشتن، از افسون عشقی نابگاه 

خرقه در آتش فکندن، شعله بر دفتر زدن

زندگانی، جلوه ها از نیک و بد دارد، ولی

زین قفس، باید به سوئی، روزگاری پر زدن

من ندانم، پشت این باروری سنگین سایه چیست

لیک، باید مرده ره را، تیشه بر پیکر زدن

قفل این در را،《«ریدون»کس نمیداند کلید

این تو، و آن در نرد حیرت، مهره برششدر زدن

 

دکلمه: بدون فایل صوتی

قالب شعر: قصیده

وزن عروضی:

ثبت نشده

بحر:


دیدگاه مخاطبین