چراغک / علی اسفندیار(نیما یوشیج)/مجموعه شعر دیوان رباعیات نیما یوشیج
صفحه اصلی
خانه
کتابها
فروشگاه کتاب
رویدادها
پیگیری سفارشها
انتشارات دالاهو
درخواست انتشار کتاب
درباره ما
ارتباط با ما
چراغک
علی اسفندیار(نیما یوشیج)
مجموعه شعر دیوان رباعیات نیما یوشیج
بر اساس دست نوشته های نیما یوشیج
کتاب دیوان رباعیات نیما یوشیج-علی اسفندیار(نیما یوشیج)
فیلتر آثار بر اساس:
1 -
گفتم الف. او گفت الف0 گفتم با
2 -
دل برد ز من آن سر زلفین دو تا
3 -
نه قافیه اش درست و نه وزن بجا
4 -
در قول و قرار تو وفا نیست ترا
5 -
تا دور جهان قبله ی دل ساخت ترا
6 -
خون می خوری، این نه کامرانی ست ترا
7 -
میلت سوی دوستان نهاده ست چرا؟
8 -
در کوفتمش. گفت: چنین زود چرا؟
9 -
دردا که نگشت هر کسی محرم ما
10 -
بنهفت رخ از من گل مهتاب مرا
11 -
گر چند چو تو پشت دولا نیست مرا
12 -
یک چند به گیر و دار بگذشت مرا
13 -
آینه شدم به روی بگرفت مرا
14 -
در راه تو دادم آنچه کان بود مرا
15 -
شاداب گلی بودم و افسرد مرا
16 -
افسرد به باغ من گل زرد مرا
17 -
نماند قبیله را نشان، نه رمه را
18 -
گفتم همه ام هوای تو. گفت بیا
19 -
بنشست، چنان که ما بنشسته برآب
20 -
شب بود مه از تهیگه ابر برآب
21 -
رفتم به سوی نرگس و نرگس بر آب
22 -
آبادی از آتش است گویند و عذاب
23 -
گفتا بنشینو قصه گوی از هر باب
24 -
بر ناو مرا نشسته شیطان به شتاب
25 -
در داد نخستینم کاسی بشتاب
26 -
گفتم که مرا خوانش و اندر تک و تاب
27 -
اندر طلب آن مه اندر تک و تاب
28 -
گفتم صنما عمر منی، برد شتاب
29 -
دریا به حباب گفت از روی عتاب:
30 -
چندین به عتابم مکش و بیم عذاب
31 -
آتش زده ام، مرا نمی گیرد خواب،
32 -
با وی دل آبادم افتاد خراب
33 -
ماه است و شب و حریفبا جام شراب
34 -
ای رفته ز بس خیال بیهوده به خواب
35 -
می گریم بی تو همچو بیمار به تب
36 -
بیم است مرا ز روز و هم بیم ز شب
37 -
افکند به روز من شب و روز به شب
38 -
در گیسوی وی راهم افتاد به شب
39 -
میمیرم اگر نام تو دارم بر لب
40 -
باد آمد و گل آمد و وقت آمد خوب
41 -
گه سوی فراز و گاه بر سوی نشیب
42 -
صد بار زیان دیدی و صد بار نهیب
43 -
آن کس نه که با علی (ع) دل خویش بباخت
44 -
با دانش هرکس ار رهی کار بساخت
45 -
اول، به ره سفسطه مفهومم ساخت
46 -
آن حرف که خاطرم بدان می پرداخت
47 -
بر کرد ز پرده دست شمعم افروخت
48 -
گفتم که تورا مجلس با من افروخت
49 -
باد آمد و روی دشت و گلزار بسوخت
50 -
گفتم: چه خوش آمدی .زکف جام بریخت
51 -
دل آب شد و ز راه چشمم همه ریخت
52 -
دزدیده به هر کاسی دردی آمیخت
53 -
چون سوختم، اشک شد به دامن آویخت
54 -
شمع از سر سوز اشک حسرت می ریخت
55 -
گفتا چه کنم ز شکوه ی جانسوزت
56 -
آمد سحر و نوای موذن برخاست
57 -
ای ناو نگهدار،مگو فکر خطاست.
58 -
بی تو همه در پیکر من سوز تب است.
59 -
گفتم : نه لب است ، چشمه ای از شکر است
60 -
گفتی که فلان چو دشمنی حیله گر است.
61 -
گفتم : که دلم به عشق مجبور چراست؟
62 -
دل گفت که : شمع مجلس افروز خوش است
63 -
هرچند که افزود و به هر چند که کاست
64 -
گر بر سر کوی تو نپایم ستم است .
65 -
گفت آنچه زمن داری؟ ستم است
66 -
شعر، آیتی از خیال صحرایی ما است .
67 -
گر با کم روزگار سازم چه غم است.
68 -
رندی چه بود دل سوی او باختن است
69 -
کارم هم بزم دوست افروختن است.
70 -
اسباب هنر یکسره بر گرد من است.
71 -
گفتم ستمت؟ گفت ستم کیش من است.
72 -
گل گفت به باغ ابر مهمان من است
73 -
گفتم چه شبی؟ گفت ز گیسوی من است.
74 -
گفتم که: جهان را سبک و سنگین است.
75 -
گویند که جز تو را نمی باید خواست
76 -
در خانه چراغم از تو افروخته است.
77 -
بر روی خوشش هرکه نظر دوخته است
78 -
من معنی ام و هرکه به من باخته است
79 -
هر دم به نگاهش دل من باخته است
80 -
گفتم به چه قامتی که آراسته است.
81 -
گفتم چه قبا بر تنت آراسته است.
82 -
گفتم چه قبا بر تنت آراسته است.
83 -
چوپان که عصای دست بگذاشته است.
84 -
می تابد ماه و خیمه خاموش شده است
85 -
دل دید چو در ناوک چشم تو چه هاست
86 -
محمود علی(ع) عابد و معبود علی است
87 -
خندید و مهم داد مرا چای به دست
88 -
نیما گوید: به گاو مانم چه درست،
89 -
خواهی که نگردی از ره و رسم درست
90 -
صد مرده کنی زنده شناسیش درست
91 -
گر زآنکه زر وی تو نگاهم بگسست
92 -
گفتا دل من رشته ی مهر تو گسست
93 -
گفتم شب دوش ، گفت طوفان که گسست
94 -
تو کا به تختی به سر شاخ نشست
95 -
گفتم دلم از دو چشم مست تو شکست.
96 -
چنین دل و جان بهر تو آمد به شکست.
97 -
آمد زدرم دوش مهم سرکش و مست
98 -
گفتم به صدا شکست هر چیز شکست
99 -
بنشست به در ز پرده ، می خورده و مست
100 -
آمد به تن من و به دل کرد نشست
101 -
گویند که: هرچیز من اوست.
102 -
تا در خود جا داری و بیرون نه ز پوست
103 -
گفتم : اگرم دست دهد صحبت دوست
104 -
گویند می لعل چرا داری دوست؟
105 -
گویند چرا من غم دل دارم دوست.
106 -
گل با گل زرد گفت: زرد ارچه نکوست ،
107 -
گفتم: به خرامیدن، بالاش نکوست.
108 -
هر بد که زمل گفت حسودی، نیکوست
109 -
صد بار شکست و بست و درهم پیوست
110 -
گفتم چه کنی دلت چو با من پیوست
111 -
شوخی که بهم کرده بسی ایسم بس ایست
112 -
زین بستم رهوار و مرا گفت:بایست
113 -
خون می خورم و کی ندانست ز چیست
114 -
گفتم: نظر اهل خرد دانی چیست؟
115 -
رازی ست که آن نگار می داند چیست
116 -
چون مست درآید همه اش دلداری ست
117 -
هر چند که بر نشست، می خواست گریست
118 -
ابر آمد و برکشته ی من زار گریست
119 -
در دایره ممکن ناممکن زیست
120 -
عمری به سرآمدم به هنگامه ی زیست
121 -
گویند کسش به حرف نشناخت که کیست
122 -
گفتم: ز چه در رخ گل افروختگی ست؟
123 -
دل خام تو شد و لیک جانم باقی ست
124 -
سر در پس زانویم و دل بر سر دست
125 -
گفتا: به شب سیه، شفق پیدا نیست
126 -
کس نیست که باز زبان من گویا نیست
127 -
راهی است مرا که هیچ سامانش نیست
128 -
گفتم همه خفته اند و بیداری نیست
129 -
گفتم رخ تو؟ خراجیش چو نیست؟
130 -
گفتن نگهی ، گفت هوا روشن نیست
131 -
شب نیست کران هیمه ی تر دودی نیست
132 -
مسکین دلی من که پای بر کوی تو داشت
133 -
دیدم که به خواب غولی افتاده به پشت
134 -
آمد به برم اگر چه چون خواب گذشت
135 -
گفتم : همه ام عشق ، غم آلود گذشت
136 -
ابجد کسی رو به حرف شیطان ننهشت
137 -
گفت: بنگر ولی به چشم گوشت
138 -
خوش آمد و خانه ام گر آراست ، برفت
139 -
هیات که آنچه بود بر باد برفت
140 -
دل کاو همه شاد بود و با شاد برفت
141 -
آنکه فکند بر رهم لنگ برفت
142 -
آمد که فزاید به غم افزود و برفت
143 -
با آتش پیدا شد و با باد برفت
144 -
آنی که چو آب آمد و چون باد برفت
145 -
خوابیدم و با من هوسی آمد و رفت
146 -
بر وی به خطا تاختی و آمد و رفت
147 -
شاد آمد و با خاطر نا شادم رفت
148 -
آمد به من او ، لیک به شب آمد و رفت
149 -
آیین محبت و وفا رفت که رفت
150 -
گفتم که نماندم هوسی ، باشد گفت
151 -
آن نعمت بگردان که مرا خواهی گفت
152 -
گفتم: ستمت؟ گفت: شکیبایی دار
153 -
گفتا چه تو از بهشت توانی گفت؟
154 -
گفتم: دلم از کوی تو چه سود گرفت
155 -
ابرآمد و روی کوه و صحرا بگرفت
156 -
ابر آمد و گفتم همه صحرا بگرفت
157 -
بس حیله گرا که روی از حق ننهفت
158 -
با دل چه بسی پند بدادم، نشنفت
159 -
گویند «نه دوری که تمنا کنمت»
160 -
پرسیدی از دلم؟ همه رفت به باد
161 -
آن ماه که انش نه خاموشم باد
162 -
مائیم و در این دایره چون گرد به باد
163 -
جان با تن من دوش به دعوا افتاد
164 -
از دست غمت دست به دستم افتاد
165 -
باد آمد و باغ را به طوفانی داد
166 -
چندانکه زعیب بستنی بر من شاد
167 -
عمری همه خواندم و نبردم از یاد
168 -
تیک تیک چه به شیشه شب پره می کوبد
169 -
شوریده مشو که هر چه بر می گردد
170 -
ابجد همه کارها دگر می گردد
171 -
با گل گفتم به گل چه کس پیوندد ؟
172 -
گفتم قد تو؟گفت تماشا دارد
173 -
آن ماه جبین که نیم تاجی دارد
174 -
گویند چو شیر زخم بر می دارد
175 -
بی حد بود آنچه ره به نسبت دارد
176 -
گویند که عاشقی جهانی دارد
177 -
نام از که بری که از تو نامی نبرد
178 -
گوی از من کس هیچ نه نامی ببرد
179 -
آن را که رهی ست ره به کویی نبرد
180 -
دیری است خیالی به سرم می گذرد
181 -
آن کشت که بود از آن من سيل فرد
182 -
گفتم: به شب مستی چون خواهد کرد؟
183 -
نام از که بری که از تو نامی نبرد
184 -
گفتم: عشقت عمر فزون خواهد کرد
185 -
انديشه اش از خانه برون باید کرد
186 -
آبم دل هیچ آتش، خاموش نکرد
187 -
آب آمد و کشتگاه سیراب نکرد
188 -
برخاسته باد رقابت آراسته گرد
189 -
با دل به قفای رفتگان می نگرد
190 -
ناکرده گنه مرا گنه می شمرد
191 -
باور مکن اینکه رنگ پایان گیرد
192 -
گفتی زچه بر دلت غباری گیرد
193 -
آن شوخ همه به کار ما می تازد.
194 -
چون خواهد حق به ظالمی پردازد
195 -
گل آتش دل به چهره می پردازد
196 -
افروخت که افروختنم آموزد
197 -
می خواست که با من به جدل برخیزد
198 -
بی تو غم تو به گردنم آویزد
199 -
خون از ره دیده ام به در می ریزد
200 -
گفتم گره ی موی تو؟ گفتا باشد
201 -
بنماید هر سو که نیازم باشد
202 -
گفتم ز تو کی کار بسامان باشد؟
203 -
گفتم: نفس تو راحت تن باشد
204 -
گویندم با غمت چه تمکین باشد
205 -
هر رنگ کاشارتی ز حالی باشد
206 -
گوشم نه به هر حرف ریائی باشد
207 -
گفت از منت ار هوای یاری باشد
208 -
هر کس به رهی شد و رهی جویا شد
209 -
گویند که بید خیزران خواهد شد
210 -
دود از بر خاکستر بنیادم شد
211 -
چون باد در آمد و ندانم چون شد
212 -
عناب خجل از لب عناب تو شد
213 -
هر چند به دام توبه میدان تو شد
214 -
آن شوخ پریروی که با ما جوشد
215 -
کوبید مرا سینه ی من عودی شد
216 -
هر تیغ که بر کف علمداری شد
217 -
هیهات که روز عمر چون آهی شد
218 -
دادم پی گریه چشم دریایی شد
219 -
یک خاطر از کار تو آزاد نشد
220 -
یک هیمه نسوخت کز دلش دود نشد
221 -
گفتم: کس از غم تو آزاد نشد
222 -
دردا که دلم با کس همراز نشد
223 -
هر ره که زدم رقیب خاموش نشد
224 -
صد فکر به سر شد و یکی نیز نشد
225 -
با حرف کس اندیشه ام از راه نشد
226 -
با دل به خم موی تو خواهیم آمد،
227 -
جانا سخنت شکر اگر افشاند
228 -
آوخ که سیاهیم به یک موی نماند
229 -
در این شب سنگین که نه کس می داند
230 -
مارا به یکی موی بیاویخته اند
231 -
مارا چه که در فرنگ چون ساخته اند
232 -
رفتیم و زما به خاطری گرد نماند
233 -
گفتم: زلفت. گفت: به شب می ماند
234 -
گفتم: رخ و موت بهم ساخته اند!
235 -
دیوار چنانکه هست انداخته اند
236 -
بسیار به هم کرده بیامیخته اند
237 -
چون آب به آوندم در ریخته اند
238 -
چه حرف که او را به چه آراسته اند
239 -
قوت من و تاب جان به بادم دادند
240 -
جمعی به سخن تا سحرم گوش شدند
241 -
خوبان چمن به جورش از هوش شدند
242 -
یاران موافقی که از جوش شدند
243 -
آنانکه بدیدند و بگفتند و شدند
244 -
آن وقت که گلها به چمن می خندند
245 -
رفتند حریفان که پریشان بودند
246 -
بسی دانش از ستر تنم می دزدند
247 -
روزی که حساب من و تو در نگرند
248 -
بودش همه با سوخته اش ناز و گزند
249 -
ابجد به توام پندی خوش ای فرزند
250 -
گرچه دلم با تو دارد پیوند
251 -
عارش که حدیث اهل دل گوش کند
252 -
گرچه ترا زخویش دلخور نکند
253 -
بگشاده کمان، کشیده بر دوش کمند
254 -
گفتم ز چه بر آتش من دود کنند؟
255 -
آنانکه عبث نه گفت و گو تو کنند
256 -
گویند پس از ما گل و می خواهد بود
257 -
گفتم چه کنم با گل اگر یار بود
258 -
صدقای سرود آنکه یکتایی بود
259 -
از گونه چو صبح، سرخی انگیخته بود،
260 -
گر ننگ بجا ماند و گر نامی بود
261 -
گفتم: نشنیدند پیامم که بود
262 -
ما راست گنه از تو چه مکتوم بود
263 -
پرسیدم از رود: کت آن نغمه چه بود
264 -
گل گفت بنفشه را به بازار که بود
265 -
اول به سر عتاب رفتم که چه بود
266 -
آنی که شکست، خود ندانم که چه بود؟
267 -
گفتم: صنما کجا ترا خانه بود؟
268 -
صد کشت به آب و دانه انباشته بود
269 -
از روز مرا کنایت از روی تو بود
270 -
گفتی ز مخالف که چه ها خواهد بود
271 -
گفتم: چه سبک دست شب از ماش ربود
272 -
یک راه ندیدیم که خود باز نبود
273 -
جستیم زجرم خاک تا کنه وجود
274 -
بر دامن کوه بنگر آن ابر کبود
275 -
آوخ زنگه کردن آن چشم کبود
276 -
ابر آمد و روز را به قیرش اندود
277 -
آوای سرود برشد از جانب رود
278 -
چشمم همه روز اشک بر اشک فزود
279 -
گفتم سببی ساز که باز آیی زود
280 -
پیوست و برید کاست و آنگه افزود
281 -
کردم ز بر و زیر همه راه وجود
282 -
گویند بریم اگر نظر در موجود
283 -
در بود و نبود اگر زیان ور همه سود
284 -
بگذار گل اندام بشوید، چه شود؟
285 -
یکدم نه به مهر آمده دادم بدهد،
286 -
دارد همه ام درد که درمان بدهد،
287 -
بیدار نشسته ام که او باز آید
288 -
هر حرف که از دلم به لب می آید
289 -
گوشم همه کاوازه ی در می آید
290 -
با هر نفسم هزار غم می آید
291 -
گفتم نگهم؟ گفت مرا می پاید
292 -
گفتم همه سوختم، بگفت این باید
293 -
گفتم گره از مویش اگر بگشاید
294 -
علمی که نه بر زبان ترا می شاید
295 -
آمد ز درم دوست، زمانی چه مدید،
296 -
گفتم: سخنی ساز که غم بزداید
297 -
این ابر نه بر تو نه به من می گرید
298 -
گفتم: چه کس این نقش برین رنگ کشید
299 -
تاریک شب است و روی صحراست سفید
300 -
پایی نه که در راه تمامی پوید
301 -
یاران بنشینید و به من گوش دهید
302 -
گفتم: چه کنم بر زبر موج دچار؟
303 -
ناخوش به تنم من از شب ناخوش دار
304 -
گفتم: ستمت؟ گفت: شکیبایی دار
305 -
شکوا نکنم که خامم اینگونه مدار،
306 -
افتاد مرا با غلط اندازی کار
307 -
در حیرتم از روی و سر و موی نگار
308 -
با ابر بهار گفتم: ای ابر بهار
309 -
بشگفت، به گل گفتم، با دست بهار
310 -
ای کرده همه شعر مرا زیر و زبر
311 -
گشتیم همه روی جهان زیر و زبر
312 -
گفتم سخن از تو؟ گفت پنهان بهتر،
313 -
دل گفت که آن قامت دلجو خوشتر
314 -
گفتا چه به غم در شدم از یاد سحر
315 -
دیدم گل را به خنده در وقت سحر
316 -
آمد چه زمان؟ شبی. چه وقتی؟ به سحر
317 -
افروخت چراغ خانه ام تا به سحر
318 -
با من همه می نشیند و گوش به در
319 -
بگذر که از این دایره جا نیست به در،
320 -
گفتم: اگرآفتاب بردارد سر.
321 -
گاوی ست زمانه تیز شاخش بر سر
322 -
شب، شب پره ام از پس شیشه مضطر
323 -
تا زاد سفر داری و سودای سفر
324 -
دانی گل زرد از چه بر نیلوفر
325 -
خنیاگریت گذار و دریا بنگر
326 -
گفتم: چه کنم؟ گفت: به جانانه نگر
327 -
گفتم: چه شبی. گفت: به راهیش چو دور
328 -
ابرآمد و باغ شد از او در زیور
329 -
بیچاره دلم که جابجای است اسیر
330 -
گفتم: چه مرا ز راحتم داشته باز؟
331 -
در خاطرم افتاد که می آیی باز
332 -
دیدی که چه آن شیخ فضیلت پرداز
333 -
برداشتم از قفس چه شادان پرواز
334 -
گفتم که: چه وعده ی توام گشت دراز!
335 -
آمد گره اندر گرهش موی دراز
336 -
آمد گره اندر گرهش موی دراز
337 -
ابر است و شب است و ره بیابان دراز
338 -
می خواست گره گشاید از زلف دراز
339 -
می خواست ز جور او سخن بدهم ساز
340 -
می پوش رخ از مردم و با گوشه بساز
341 -
گفتم که به هجران تو تا کی دمساز
342 -
گفتم: دل من گشت به هر غم دمساز
343 -
با نرگس گفتم: ز چه ای چشمه ی ناز
344 -
پای آبله مردی ام بر در به نیاز
345 -
گفت ای به منت هر نفسی روی نیاز
346 -
شب نیست که آه من نینگیزد سوز،
347 -
بازارت گرم کردی و آتش تیز
348 -
ابجد اگر اهل دلی و اهل تمیز
349 -
گفتم که شده ست راه طی؟ گفت مپرس
350 -
در زلف سیاهش دل من باز مپرس
351 -
آنی که تو دیدی نیم، آنم که مپرس،
352 -
از دیده روانه است خونم که مپرس
353 -
بودم مرغی رها چو آوای جرس،
354 -
گفتم به دل: ای گوش بر آوای جرس
355 -
خواهم گریزم، در بسته ست قفس
356 -
بودم چو تو من نیز در آزار قفس
357 -
با مردم بی دانش بسیار نویس
358 -
گفتم: چه کنم؟ گفت: به دل با ما باش
359 -
بالای خوش و چهره ی دلجو را باش
360 -
هر چند که خامشی، سرودی می باش!
361 -
کاری چو نه در گرفت از آن سیر مباش
362 -
گفتم غم من؟ گفت که افزون دارش
363 -
در بست که هیچکس نکوبد به درش
364 -
بنوشته به روی هر در از هشت درش
365 -
آمد به برم دوش نگارم سرکش،
366 -
افتادم از چشم و به دامان شدمش
367 -
آمد رسن گاو نرش بر سر دوش
368 -
گفتم سحرم؟ گفت خوش است از شب دوش
369 -
جان در سر این کردم یکسر شب دوش
370 -
آمد که به می نشیند او با من دوش
371 -
گفتند که نای را چه جوش است و خروش
372 -
یاران ز من این حدیث گیرید به گوش
373 -
مرغی ست به بام تا برآید به خروش
374 -
می پوشم چشم، تا نبینم در روش
375 -
گفتم به بهارگاه می باشد خوش
376 -
حیف است که چون کوزه بمانی خوش
377 -
از گوشه ی طاق خانه ام شمع خموش
378 -
آمد به درم سرخوش و مست و مغشوش
379 -
شب می نهدم هزارها نکته به گوش
380 -
خواهم که پیام من رسانیش به گوش:
381 -
گوشم نگرد، به شنودم چشم چو گوش
382 -
گل گفت چرا باد نخواندم در گوش
383 -
گفتم چه کنم؟ گفت مرا می شو گوش
384 -
گوشم همه چشم گشت و چشمم همه گوش
385 -
گفتم: چه کند با من موی سیهش
386 -
برنامدم از جور تو با تو کم و بیش
387 -
یک مرد پدید آمد بس دور اندیش
388 -
آمد سحر و مراست مصحف در پیش
389 -
آمد به سحر در برم آن دور اندیش
390 -
می پرسیم اندر قفس از حال پریش؟
391 -
چشمش همه می رفت پی حاصل خویش
392 -
گفتم سخنی بگوی، گفتا: به چه شرط؟
393 -
باز از بر گل، لاله برافروخت چراغ
394 -
گفت ابر بهار با گل ای شاهد باغ!
395 -
گفتم: نفسی درآی با من سوی باغ
396 -
می خندم از گریه ی سنگین چو صدف
397 -
صدبار به سر زد و صدبار به دف
398 -
پیوست به من به موی چون مشگ به برف
399 -
در شمع فسرده دوش دیدم چو دقیق
400 -
گل زد به گریبانش از شادی چاک
401 -
زیک زیک به نهفت خود چه می خواند: "زیک"
402 -
دیوی دیدم نشسته با دیوی تنگ
403 -
گفتم دلم از دهان تنگت شده تنگ
404 -
جانا دلت از چه با دل من در جنگ
405 -
گفتم مشتاب در ره، ای صلح تو جنگ
406 -
می باش در این زمانه با او همه رنگ
407 -
گر از رخ خورشید بپردازی رنگ
408 -
گفتم: چه بکار بست رنگ آن نیرنگ
409 -
گرچه به زبان موی بر آرم از سنگ،
410 -
چندین چه غم از زمانه ی نا همرنگ
411 -
گوید بره: کی خریدم؟ این گرگ آن گرگ؟
412 -
صدقای سرود کز بر عرش کمال
413 -
در کار تو بی دریغ آوردم دل
414 -
گشتم من از تو مست، یعنی غافل
415 -
دیدی که چه گشت کار آن گل اندام
416 -
آمد برم آن نگار چون ماه تمام
417 -
چون نقطه ز من معنی هر حرف تمام
418 -
یک جمع برآنند که گردند بنام
419 -
با دل به همه زیر و زبر تاخته ام
420 -
از شعرم خلقی به هم انگیخته ام
421 -
با یاد تو من به حرف آمیخته ام
422 -
از هر کس گوشه کرده بگریخته ام
423 -
گفتم که چو آتشی برانگیخته ام
424 -
دل ندهم از تو روی تا برتابم
425 -
اورا به هزار گونه آراسته ام
426 -
بس گفتم و حرف تو نیامد به لبم
427 -
راهی ننمود، تا کرانی طلبم
428 -
گرچند بدیدم آنچه کان دانستم
429 -
صد جام به دست آمدم و بشکستم
430 -
هرچند که گفتم و همه در سفتم
431 -
با وی سخن از حرف نهان می گفتم
432 -
یک روز مباد و هر بلایی بادم
433 -
هرجا شدم از پای نشان بنهادم
434 -
با آنکه به سر نه شاخ و بر پشت نه دم
435 -
چندانم کوفتی که هموار شدم
436 -
سر کرد نوایی که همه گوش شدم
437 -
دل سنگ شد و سنگ چو فولاد شدم،
438 -
هر نیک و بدی همه فراموش شدم
439 -
از راه برون سوی درون می کشدم
440 -
هردم که هوای کار کمتر دارم
441 -
روز خود در راهش شب می دارم
442 -
خواهم به هزار عیب در پیوندم
443 -
گفتم ز سفیدی و سیاهی دارم
444 -
در چشم تو گر ز سنگ ناچیزترم
445 -
گفتی که چرا به خویش باشد نظرم
446 -
چشمم نه بدو که من در او می نگرم
447 -
گفتم چو رسد به بر چو جانش گیرم
448 -
گفتم: مگر از مهرش دل برگیرم
449 -
گفتا ز تو ای عاشق چون می گذرم
450 -
می گفت: مده ز سوی کوه، آوازم
451 -
گفتم: نگهی اگر بر آب اندازم
452 -
دوستم همه گفتی که به درد تو رسم
453 -
آتش زده در خانه ام او، می ترسم
454 -
تن خسته که من نه بیشمارت بوسم
455 -
یک جرعه به من که آن فزاید جوشم
456 -
نادان ترسد کجا چه اش باشد کم
457 -
دست از هم برگشاد و دم کرد علم
458 -
زمی میرم صد بار پس مرگ تنم
459 -
گر زود سخن کنم و گر دیر کنم
460 -
گفتم که به دانش دل آگاه کنم
461 -
دل گفت که: شمع مجلس افروز منم
462 -
در عشق تو دل بخون نشستم که منم
463 -
گر زانکه خطا خواه شدم من که منم
464 -
خواهم که تن از دل و دل از تن بکنم
465 -
بر روی تو گر نظر نبازم چه کنم؟
466 -
گفتم سخنم گفت: به غم می بینم
467 -
صد زشت به چشم بینم و دم نزنم
468 -
چون چنگ گرم به گوش مالی دانم
469 -
شب نیست که از دیده نرانی خونم
470 -
تا بشنومت ندا، همه گوش شوم
471 -
بر تو همه افزایم و از خود کاهم
472 -
گفتم چشمم؟ گفت در آبش خواهم
473 -
از من چو نرست، چون من از وی برهم؟
474 -
توفیر نداده ای الف را از جیم
475 -
یک روز ز مردمی امانی جستیم
476 -
صد گونه ستم کردی و دل سوختیم
477 -
یکدم نه زمان دهد که درمان جویم
478 -
عمری ز پی حریف و پیمانه شدیم
479 -
گفتم نفسی بمان که حرفی گویم
480 -
افروخت مرا، که شمع افروخته به
481 -
دل بر سر گیسوی تو آویخته به
482 -
گفتم به دلم دور ز میندانش به
483 -
گفتم به رهت، گفت نیاشفتن به
484 -
گفتی که بتاز! تاختم، دیگر چه؟
485 -
سر برکشی از فراز دیوار، که چه؟
486 -
جوی است خموش، آسیاب افسرده
487 -
ابرم، همه اما به چمن رو کرده
488 -
از تف رهت سوختم آبی در ده
489 -
گفتم ز چه در فکر فرویند همه
490 -
با این شب و راه کاندران حیرانیم
491 -
چون دانه ی انگورم بفشار و بنه
492 -
ای دیر سفر که رفتی از من بازآی
493 -
در کوفتمش گفت به سود آمده ای
494 -
گل خنده زنان گفت: جهان آرائیم هرچند که بر یاد کسان کم آئیم
495 -
جوشی که چرا چشم به من دوخته ای
496 -
از آنچه فرو بردی و انباشته ای
497 -
شب رفت و گذشت و در تن من چه تبی
498 -
باهر نفسی، هزار دیدم تعبی
499 -
یک دست بر این بسته و یک دست برآن آویخته پای و باز یک دست در آن
500 -
چاهی ست گشاده، کله ای بر سر آن
501 -
اندازه مبر کز آنسوی بام افتادی
502 -
گردید مرا شوق نخست استادی
503 -
جامی است نهاده کله ی مرده در آن
504 -
بسیار ز کوی خود نشانم دادی
505 -
گویند که ما را به دست دگران
506 -
راهت بنمودم و به ره باز شدی
507 -
می خواند مرغ شب به زیر باران
508 -
ابجد چو تا با منی مرو با دگران
509 -
با خم گفتم چیست که خاموش شدی،
510 -
آوای تو نیست آنکه گویند بخوان
511 -
سرتاسر این جهان همه جانوران
512 -
گفتم زمن ای مهوش چون سیر شدی
513 -
آمد بسوی مسجد زاهد مردی
514 -
سیل سخنم به جان می انگیزدشان
515 -
گفتم که چو آتش رخ بی غش داری!
516 -
گویی که: "چو معنی از سخن برداری
517 -
گفتم غم من؟ گفت چه جانی داری
518 -
هر روز مراست با هنر دشواری
519 -
داد آینه ام به دست آن جان جهان
520 -
گفتم به کدام دیده در من نگری؟
521 -
افتاده سروکارم با فتنه گری
522 -
گفتم: به منش نظاره ها بود نهان
523 -
گفتی که بپوی! دل بپویید بسی
524 -
حرفش همه بود مایه ی آشفتن
525 -
گفتم نفسم رفت و نماندم نفسي
526 -
گفتم به شب هجر تو خواهم خفتن
527 -
خطی که نه هر کسش تواند خواندن
528 -
آموختمش شيوه ی هرگونه سخن
529 -
با دیو چنان همدم و از مات سخن
530 -
گفتی که حریف من نخواهی بودن
531 -
از رود مگیر و بر سر رود مکن
532 -
گفتم چه دهان گفت چنین جوش مکن
533 -
گفتی که چنان باش وچنان گشتم من
534 -
آمد سحر وهنوز هشیارم من
535 -
هر زخم مرا رسد ز جوشیدن من
536 -
بنگر چه دل مراست حاصل از من
537 -
گفتم عشقت، گفت خراجت از من
538 -
افسوس که طبع من بیفسرد ز من
539 -
گفتم که به دل؟ رویش بشکفت که من
540 -
مهتاب دمید و گل بیفروخت چو خون
541 -
گفتا دلت اندر شب وصل من چون؟
542 -
آمین! نه ددی بجای ماند. آمین
543 -
چشمم همه شب که چه خراب است زمین
544 -
شیطان به در تو کوفت، بگریز از او!
545 -
پی بر پی من آمد تا خانه ی او
546 -
گویند به پرده ام چرا حرف از او
547 -
دل گنج تو برد و آن نهادم با تو
548 -
دیروز قبول هرکه بیمار به تو
549 -
می خواستمت حرف نگویم به کسی
550 -
در گربه دلم نه یک نفس رست از تو
551 -
گفتم نفسی به من گذر دار و برو
552 -
در چشم چراغ کس نه دودی باشی
553 -
بر مردم دانی ز چه ره می جوشی
554 -
یک جای غمی نشسته یک جا هدفی،
555 -
"نور وزمه" است و کشته را وقت درو
556 -
گفتم ز حديث رخ تو ای دلجو
557 -
گفتم به برم گر آمدی زود مرو
558 -
می گفت ننوشم که زیان دارد می،
559 -
جوش خم می نشانی از چیست بگو؟
560 -
باشد وقتی که هر چه خوانی، دانی
561 -
اسباب سخن تا نه مهیاست مگو
562 -
گفتم چه کنم؟ گفت اگر بتوانی
563 -
گفتم که مرا بهره ده از کشته ی نو
564 -
با دل به سفر شدم پی درمانی
565 -
گفتم چو شبم دراز آمد چون راه
566 -
نه می نهی ام که خاطر آزاد کنی
567 -
بستم نظری به سیر در صورت ماه
568 -
گفتم چه شبی گفت اگر گوش کنی
569 -
گفتم چه شود گرم در آغوش کنی؟
570 -
گفتند به مرغ: ای اسیر خانه
571 -
روزی دو سه گم کردم راه خانه
572 -
گفتم ز برم رفت و منم چشم به راه
573 -
سه تن به سفر شدند آن رفت به چاه
574 -
چندین مکن آماجم از تیر نگاه
575 -
گفتم: هجرت؟ گفت شب و ابر سیاه
576 -
گفتا چو زمن هزار تلخی بینی
577 -
مهتاب شبی بود و سرود دف و نی
578 -
گفتم که بدان دهان همه شیرینی
579 -
بنشین به غم خود نفسی بر لب جوی
580 -
نزد ما به دوانیدن ما نرم شوی
581 -
از گیسوی تودلم چو می شد راهی
582 -
با رنگ گلم بود سر و سودایی
583 -
گفتم گرهی مراست گر بگشایی
584 -
نه دود منی کز آتشم بگشایی
585 -
گفتمم دهنت، گفت چرا می جویی
586 -
صد عیب به کوه اگر بخوانی که تویی.
587 -
در نیم شبم چرا به سر می آئی
588 -
بگذشتم بر چشمه ای از صحرائی
589 -
گویند به دل غمش نیندوخته به